داستان عبرت آموز..............

حتما بخونید.......
ﺯﻧﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺳﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ
ﺭﯾﺶ ﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﺩﯾﺪ .
ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺖ : « ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ
ﻭﻟﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ, ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﯿﺪ
ﺩﺍﺧﻞ ﺗﺎ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻫﻢ ».
ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ «: ﺁﯾﺎ ﺷﻮﻫﺮﺗﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺳﺖ? »
ﺯﻥ ﮔﻔﺖ : « ﻧﻪ, ﺍﻭ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺯ
ﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ».
ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ : « ﭘﺲ ﻣﺎ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻭﺍﺭﺩ
ﺷﻮﯾﻢ ».
ﻋﺼﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺸﺖ, ﺯﻥ
ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ .
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺑﺮﻭ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮ
ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺁﻣﺪﻩ, ﺑﻔﺮﻣﺎﺋﯿﺪ ﺩﺍﺧﻞ ».
ﺯﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻋﻮﺕ
ﮐﺮﺩ . ﺁﻧﻬﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ : « ﻣﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺍﺧﻞ ﺧﺎﻧﻪ
ﻧﻤﯽ ﺷﻮﯾﻢ ».
ﺯﻥ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﭘﺮﺳﯿﺪ : « ﭼﺮﺍ ! ? » ﯾﮑﯽ ﺍﺯ
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻫﺎ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ «:
ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﺍﺳﺖ ». ﻭ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮ
ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ «: ﻧﺎﻡ ﺍﻭ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺍﺳﺖ .
ﻭ ﻧﺎﻡ ﻣﻦ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ, ﺣﺎﻻ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ
ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺍﺯ ﻣﺎ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺷﻮﯾﻢ ».
ﺯﻥ ﭘﯿﺶ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ
ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ . ﺷﻮﻫـﺮ ﮔﻔﺖ «: ﭼﻪ ﺧﻮﺏ،
ﺛـﺮﻭﺕ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺎﻥ ﭘﺮ ﺍﺯ
ﺛﺮﻭﺕ ﺷﻮﺩ ! » ﻭﻟﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﺨﺎﻟﻔﺖ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﮔﻔﺖ «: ﭼﺮﺍ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ? »
ﻋﺮﻭﺱ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺷﻨﯿﺪ،
ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﮐﺮﺩ «: ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ
ﮐﻨﯿﻢ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻭ ﻣﺤﺒﺖ ﺷﻮﺩ ».
ﻣﺮﺩ ﻭ ﺯﻥ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﮐﺮﺩﻧﺪ . ﺯﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ «: ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻋﺸﻖ
ﺍﺳﺖ? ﺍﻭ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ».
ﻋﺸﻖ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﻢ ﺑﻠﻨﺪ
ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺍﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ . ﺯﻥ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ
ﭘﺮﺳﯿﺪ «: ﺷﻤﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﺮﺍ ﻣﯽ ﺁﯾﯿﺪ? »
ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﻨﺪ «: ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺛﺮﻭﺕ ﯾﺎ
ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﺭﺍ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯾﺪ, ﺑﻘﯿﻪ ﻧﻤﯽ
ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﺮﺟﺎ ﮐﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ
ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺳﻪ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﻮﻧﻪ
ﺷﺪﻥ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻭﭘﺎﯼ ﻣﺮﺩ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺴﺘﻦ ﻭ
ﻋﺮﻭﺱ ﻭﺯﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﮔﺎﯾﯿﺪﻥ ﺗﺎ ﺩﺭﺱ ﻋﺒﺮﺗﯽ
ﺷﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻪ ﺳﻪ ﻣﺮﺩ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ
ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﻥ
یعنی ریده شده به داستان عبرت آموز

مصاحبه برای استخدام!!!!!!!!!!!!

مصاحبه برای استخدام
مصاحبه کننده :

در هواپیمائی ۵۰۰ عدد آجر داریم، ۱ عدد آنها را از هواپیما به بیرون پرتاب میکنیم. الان چند عدد آجر داریم ؟
متقاضی : ۴۹۹ عدد !
مصاحبه کننده :
سه مرحله قرار دادن یک فیل داخل یخچال را شرح دهید.
متقاضی :
مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم – مرحله دوم: فیلو میذاریم تو یخچال – مرحله سوم: در یخچالو میبندیم !!
مصاحبه کننده :
حالا چهار مرحله قرار دادن یک گوزن در یخچال را توضیح دهید !
متقاضی :
مرحله اول: در یخچالو باز میکنیم – مرحله دوم: فیلو از تو یخچال در میاریم
مرحله سوم: گوزنو میذاریم تو یخچال – مرحله چهارم: در یخچالو میبندیم !!
مصاحبه کننده :
شیر واسه تولدش مهمونی گرفته، همه حیوونا هستن جز یکی. اون کیه ؟
متقاضی :
گوزنه که تو یخچاله !!
مصاحبه کننده :
چگونه یک پیرزن از یک برکه پر از سوسمار رد میشود ؟
متقاضی :
خیلی راحت، چون سوسمارا همشون رفتن تولد شیر !!
مصاحبه کننده :
سوال آخر. اون پیرزن کشته شد، چرا ؟
متقاضی : امممممممم، نمیدونم، غرق شد ؟
مصاحبه کننده :

نه، اون یه دونه آجری که از هواپیما انداختی پائین خورد تو سرش مرد !!! شما مردود شدید لطفا نفر بعد...

بدون شرح..................

ﭼﻦ ﺭﻭﺯ ﭘﯿﺶ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﻋﻘﺐ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ،
ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻣﺶ .
5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺭﻭ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﻨﻪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ 2 ﻧﻔﺮ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﻨﯿﻦ
ﻟﻄﻔﺎً !
ﻣﻦ ﺑﺴﯽ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﺯﺩﻩ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﮐﻠﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﮐﺸﺘﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﮐﻪ :
ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﮑﻨﯿﻦ !ﺁﺧﻪ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﮐﺎﺭﯾﻪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ...
ﺑﻌﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﻮﻟﻮ ﺩﺍﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﯾﮏ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻦ ﻫﻢ
ﻣﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﺁﻗﺎ !
ﺗﺎﺯﻩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺩﻓﻌﻪ ﺍﻭﻝ ﮐﺮﺍﯾﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻭ ﭘﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺣﺴﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ !
ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎ ﺁﻓﺘﺎﺑﻪ ﺩﻭﻍ ﺑﺨﻮﺭﯼ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺧﯿﺖ ﻧﺸﯽ ﺟﻠﻮ ﻣﻠﺖ

چرا دخترا اینجورین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


طرف به دوست دخترش زنگ میزنه میگه کجایی؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دختره میگه با بابام با ماشین bmwاش میریم از بانک پول بگیریم واسم ماشین بخره! تو کجایی عزیزم؟ کاری داشتی عزیزم؟
پسره :تو همین اتوبوسی که هستی پشت سرت نگاه کن میخواستم بگم پول بلیتت رو خودت میدی یا من حساب کنم؟

دزدی در ..........


در یک دزدیِ بانک در چین، دزد فریاد کشید:
همه شما که در بانک هستید، حرکت احمقانه نکنید، زیرا پول مال دولت است ولی زندگی به شما تعلق دارد!!
همه در بانک به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
این »شیوه تغییر تفکر« نام دارد، تغییر شیوه معمولی فکر کردن.
هنگامی که دزدان بانک به خانه رسیدند، جوانی که )مدرک لیسانس مدیریت بازرگانی داشت( به دزد پیرتر )که تنها شش کلاس سواد داشت( گفت »برادر بزرگ تر، بیا تا بشماریم چقدر بدست آورده ایم«
دزد پیرتر با تعجب گفت؛ »تو چقدر احمق هستی، شمردن این همه پول زمان بسیار زیادی خواهد برد. امشب تلویزیون ها در خبرها خواهند گفت ما چقدر از بانک دزدیده ایم«
این را میگویند: »تجربه« این روزها، تجربه مهم تر از علم و یا ورق کاغذهایی است که به رخ کشیده می شود.

پس از آنکه دزدان بانک را ترک کردند، مدیر بانک به رئیس خودش گفت، فوری به پلیس خبر بدهید. اما رئیس اش پاسخ داد:
»تأمل کن! بگذار ما خودمان هم 10 میلیون از بانک برای خودمان برداریم و به آن 70 میلیون که از بانک ناپدید کرده بودیم بیفزاییم«
این را میگویند »با موج شنا کردن« پرده پوشی و آمار سازی به وضعیت غیرقابل باوری به نفع خودت.
رییس کل می گوید: »بسیار خوب خواهد بود که هرماه در بانک دزدی بشود«
این را میگویند »کشتن کسالت«
شادی و هیجانِ شخصی از انجام وظیفه مهم تر می شود.
روز بعد، تلویزیون اعلام می کند 100 میلیون یوآن از بانک دزدیده شده است
دزدها پول ها را شمردند و دوباره شمردند اما نتوانستند 20 میلیون بیشتر بدست آورند.
دزدان بسیار عصبانی و شاکی بودند: »ما زندگی و جان خود را گذاشتیم و تنها 20 میلیون گیرمان آمد. اما روسای بانک 80 میلیون را در یک بشکن بدست آوردند. انگار بهتر است انسان درس خوانده و صاحب منصب باشد تا اینکه دزد بشود.«
این را میگویند؛ »دانش به اندازه طلا ارزش دارد«
رییس بانک با خوشحالی می خندید زیرا او نه تنها ضرر خودش در سهام را بلکه سود سالیان کارش را یکجا در این دزدی بانک پوشش داد

این را میگویند؛ »موقعیت شناسی« جسارت را به خطر ترجیح دادن.
حال شما بفرمایید در اینجا کدامیک دزد راستین هستند؟

بوی عطر عشقت دوباره دیوونم کرده...


بوی عطر عشقت

نه دیگر محال است تو را از دست بدهم ، قید همه را به خاطر تو میزنم
قلبم را تا ابد به تو میدهم ، تو تنها مال منی ، این را به همه نشان میدهم!
مگر میشود بی تو بود ، آنگاه که تویی تنها بهانه برای بودنم!
وقتی که بودنم بسته به بودن تو است ، این لحظه هم منتظر آمدن تو است ، لحظه ای که بوی عطر تو می آید از آنجایی که میبینمت تا آنجایی که به انتظارت نشسته ام
چیزی دیگر نمانده تا رسیدن به آرزوها ، تا رسیدن به تویی که همیشه آرزوی زندگی ام بوده ای
هر که می آید به سراغم ، سراغ تو را از آن میگیرم ، هر که مرا نگاه میکند ، با نگاهم به دنبال تو میگردم …
و من چگونه به دیگران بگویم عاشق کسی دیگرم ، تنها دلیل زنده بودنم کسی است که همیشه بهانه ایست برای دلخوشی هایم…
خیالت راحت از اینکه هیچگاه تنهایت نمیگذارم ، دلهره ای نداشته باش از اینکه اینجا تو را جا بگذارم ، که غیر از این خودم جا میمانم و دنیا تمام میشود ، همه اینها تبدیل به یک قصه ی بی فرجام میشود!
ای تو که با نگاهت میتابی بر من و قلبم جوانه میزند ، و آن لحظه حرفهای عاشقانه میزند ، و این من و این احساسات من ، برای تویی که همیشه میمانی در دلم !
نه دیگر محال است تو را از یاد ببرم ، همه را فراموش میکنم و تو را با خود میبرم ،
تا هم خودت و هم یادت همیشه با من باشند، تا اگر لحظه ای در کنارم نبودی با یادت زنده باشم
ای تو که با احساساتم دیوانه میشوی ، تو هم اینجاست که هم احساس با من میشوی ، و آخر هم دلت با دلم و خودت با خودم  همه با هم یکی میشویم!

تست روانشناسی...

چنانچه انواع میوه‌ها به شما تعارف شود کدام میوه را انتخاب می‌کنید؟
پرتقال؛ سیب؛ آناناس؛ موز؛ نارگیل ؛ انبه؛ گیلاس؛ انگور سیاه؛ هلو یا گلابی؟
آیا می‌دانید که می‌توانید از روی میوه انتخاب شده شخصیت آدم‌ها را بشناسید و بر اساس میوه‌های مورد نظر بگویید که شرایط روحی روانی اشخاص مختلف چگونه است؟
پس میوه دلخواه خود را انتخاب کنید و به رازهای شخصیتی خود و دوستانتان پی ببرید!

ادامه ی مطلب را دنبال کنید . . .

ادامه نوشته

جملات زیبا...

برای جلوگیری از “پس رفت” ، “پس باید رفت”
هر “چاله ای” ، “چاره ای” به من آموخت !
.
.
.
مشکل اینجاست،
همیشه آدم های تنوع طلب
دست می گذارند رو آدمهای وفادار !
.
.
.
آدمای بزرگ همه چیزشون بزرگه…
حتی اشتباهای کوچیکشون !
.
.
.
ای کاش انسانها همانقدر که ازارتفاع میترسیدند ,
کمی هم از پستی هراس داشتند…!
.
.
.
اشیا برای استفاده شدن و انسانها برای دوست داشتن می باشند
ولی افسوس امروزه از انسانها استفاده می شود و اشیا دوست داشته می شوند !
.
.
.
خودبینی، دیدن خود نیست
خودبینی، ندیدن دیگران است . . .
.
.
.
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .

علم روانشناسی میگوید...



ﻋﻠﻢ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ :
ﻭﻗﺘﻲ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻴﺨﻨﺪﺩ ﺣﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ
ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﻭ ﭘﻴﺶ ﭘﺎ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻋﻤﻴﻘﺄ ﻏﻤﮕﻴﻦ ﺍﺳﺖ !
ﺍﮔﺮ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﺑﺪ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﮐﻪ
ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ !
ﺍﮔﺮ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﮐﻢ ﺣﺮﻑ ﻣﻲ ﺯﻧﺪ ﺳﺮﻳﻊ ﺣﺮﻓﺶ
ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ ﻭﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺳﮑﻮﺕ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺭﺍﺯﻱ ﺩﺭﺳﻴﻨﻪ ﺩﺍﺭﺩ !
ﻭﻗﺘﻲ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﻧﻤﻲ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﮔﺮﻳﻪ ﮐﻨﺪ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ
ﺿﻌﻴﻒ ﺍﺳﺖ !
ﻭﻗﺘﻲ ﻳﮏ ﻧﻔﺮﺑﺎ ﻳﮏ ﺭﻭﺍﻝ ﻏﻴﺮﻋﺎﺩﻱ ﻭﺣﺠﻢ ﺯﻳﺎﺩ ﻏﺬﺍ ﻣﻲ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﮐﻪ ﺗﺤﺖ ﺗﻨﺶ ﺍﺳﺖ !
ﻭﻗﺘﻲ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﮐﻮﭼﮏ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻲکند ﻳﻌﻨﻲ ﺭﻗﻴﻖ ﺍﻟﻘﻠﺐ ﻭ ﻣﻌﺼﻮﻡ ﺍﺳﺖ !
ﻭﻗﺘﻲ ﻳﮏ ﻧﻔﺮ ﺳﺮﻳﻊ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﭼﻴﺰﻫﺎﻱ ﮐﻮﭼﮏ
ﻋﺼﺒﺎﻧﻲ ﻣﻲ ﺷﻮﺩ ﻳﻌﻨﻲ ﺩﺭﮔﻴﺮ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ 

جملات شریعتی در مورد عشق

عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت
.
.
.
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد
.
.
.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق
.
.
.
عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن
.
.
.
عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن بینایی می دهد
.
.
.
عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
.
.
.
عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر
.
.
.
از عشق هرچه بیشتر بنوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر ، تشنه تر
.
.
.
عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست که دوست را به دوست می برد
.
.
.
عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
.
.
.
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند
.
.
.
در عشق رقیب منفور است
در دوست داشتن است که : ”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
.
.
.
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است ، یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست

مراقب باشید...


ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست


ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست...

ادامه نوشته

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت...

ادامه نوشته

معنای قیاس از دید مولوی در حکایت بقال و طوطی


 
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر...

ادامه نوشته

وصف عشق از دید مولانا


عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماری دل...

 

 

ادامه نوشته

فواید ادب و مضرات بی ادبی از زبان مولانا


از خدا جوییم توفیق ادب
بی‌ادب محروم گشت از لطف رب
بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد
بلک آتش در همه آفاق زد...
 
 

ادامه نوشته